۱۳۸۷ فروردین ۸, پنجشنبه

شعر " سیب" از حمید مصدق

و به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تیز دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تکرارکنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا،
- خانه ی کوچک ما سیب نداشت

۱ نظر:

ناشناس گفت...

درود بر استاد بزرگوار جناب مدبر
فکر نمی کردم که به شعر نیز علاقه مند باشید به خصوص حمید مصدق شاعری مورد علاقه ی من و خیلی های دیگر
وبلاگ بسیار خوبی دارید استاد بهتون تبریک می گم امیدوارم این وبلاگ پایدار بمونه
علیرضا عجرش
www.adourban.blogfa.com